آیا می شود روزی شب سخت وسرد فاصله ما نیز سحر شود؟؟
دیشب خیلی سعی کردم یلدای خوبی بسازم. دلم برای همه خانواده هایی که درگیر غم و ناراحتی و بیماری هستند میسوخت ولی فکر کردم وظیفه اصلی من فعلا شاد کردن مادر عزیزم هستش.پس افسردگی ممنوع.رفتم کمی خرید کردم برادر و دخترجان و همسرشون هم قرار بود علاوه بر مادر و برادر ته تغاری مهمان من باشند. شام هم به ماکارونی و سالاد ماکارونی بسنده کردم. با کمی مخلفات ولی آقای همسر متاسفانه طبق معمول کلا توی قیافه بود. مثل همیشه که وقتی خانواده من مهمانن اخم از چهره اش پاک نمیشد. اونوقت توی مهمونی پنچشنبه فامیلهاش یک تنه بار نمک و مزه پرونی رو به عهده گرفته بود و من هم باهاش پایه بودم. این بار اولش نیست بار آخرش هم نخواهد بود که برای ما قیافه میگیره. اونوقت من خودم رو برای خودش و فامیلش میکشم. متاسفم برای خودم که هرگز نتوستم مثل خودش رفتار کنم. کل روز جمعه هم به دلیل مکالمه پدر و پسر زهرمارمون شد. پسر اول از جهت خلقیات کاملا شبیه باباشه .همونقد رپرتوقع جسور در گفتار همونقدر غیر قدرشناس. حالا وقتی به باباش میگه بابا مودب باش کسی که به دیگران چیز یاد میده اول باید خودش ادب رو رعایت کنه حالا چرا کل روز با من تو قیافه بود خدا داند؟؟ کلا که استاد خراب کردن حال خوبه ....کاش کسی بهش بگه باید شاکر خدا باشه بابت بچه های سالم و خوش زبون.بابت همسر قانع و کم توقع و غیر ستیزه جو. کاش یه نفر بهش بگه اگر همسرت تو هر رفتاری داری تلافی نمی کنه دلیلش نفهمیش یا اسکلیش نیست دلیلیش شخصیت خودشه که نمی خواد بیجهت تنش درست کنه و زندگی رو به دیگران زهرمار کنه.کاش بدونه اینکه من خیلی چیزها رو میدونم ولی به روی خودم نمیارم دلیلش این نیست که نمی فهمم چکار می کنی دلیلش اغماض هستش تا خودت بخودت بیایی . خلاصه این رسم روزگا ر نیست با ما به این از باش که با خلق جهانی همسر از ما بهترونم...